در حال حاضر روابط زن و مرد در جامعه باید آسیبشناسی شوند تا بفهمیم مسایلی مانند خیانت که در در مراکز مشاوره دیده می شود چگونه پیش آمده است در روزنامهها نیز چنین حوادثی را که گاه منجر به جنایت شده به وفور میتوان دید و به نظر میرسد این نوع روابط که جامعه و فرهنگ نام خیانت را برای آن انتخاب کردهاند به نوعی مد یا مسری شده است. اینکه خیانت در جامعه وجود دارد یک حقیقت است و باید بپذیریم این رفتار و تنوع طلبی در اکثر مواقع از سوی مردان شروع شده. تشویق مردان یا دادن آزادی به آنها برای داشتن روابط متعدد باعث از بین رفتن قبح خیانت و عصیان زنان شده است. در گذشته زنان با تفکر سنتی خیانت مردان را تحمل میکردند و اسم گذشت و فداکاری روی این رفتار گذاشتهاند، اما در حال حاضر تکرار خیانت از سوی مردان باعث شده زنان فکر کنند دیگر نیازی به نجابت نیست و رفتار متقابل را پیشه میکنند. درواقع تفکر سنتی «خوب بودن» از بین رفته و جایگزینی ندارد. میتوان گفت این اخلاق است که از بین رفته و ضد اخلاق جای آن را گرفته است تفکر خیانت بین برخی افراد یک مد و فرهنگ تبدیل شده و چون قانون و فرهنگ چنین اجازهای را به مردان داده است زنان نیز رفتار متقابلی را انجام میدهند اما چون محتاجترند، محتاطتر رفتار میکنند و طلاق نگرفتن را نشانه زیرکی خود میدانند. این در حالی است که همین رفتار منجر به جنایت میشود. البته این رفتار شامل مردان هم میشود، مردانی که در خانه همسرشان از بچهها مراقبت میکند و خودشان بیرون از خانه با فرد دیگری رابطه دارند. مردان جامعه به جای اینکه دنبال زنان فرهیخته باشند در جستوجوی زنانی با ظاهری زیبا هستند. همین باعث شده مردان دایم به فکر ظاهر بهتر باشند تا خود را ثروتمندتر نشان دهند، مجموعه این رفتارها زمینه را برای خیانت و جنایت فراهم میکند. در این میان همه افراد جامعه در به وجود آمدن این طرز تفکر سهیم هستند.
از بین رفتن عشق و علاقه
افسوس که پس از گذشت زمـان طـولانــی با هــم بـودن، بـرخــی مـردان آن عــشـق و عــلاقه و احـساساتـی را که در ابتدا به همسرشـان داشتند، از دست میدهند. اما این رابطه به جزئی از وجودشان مبدل شـده. جـدایی بسیار دردناک و تاثر برانگیزاست. پس بجای جدایی باید چاره ای اندیشید و به زندگی شیرین در کنار هم ادامه داد.
سهل انگاری زنان
اکثـر زنـان خـیـلی سـریـع و راحت شوهرشان را بخـاطر رفتارهای بی وفـا مـنـشـانـه او میبخشند که این موضوع شاید به دلیل ترس از تـنـهایی و یا فطرت رقیق القلبی زنان باشد.حتی ممکن است برخی از زنان خود را مقـصر اصلی خیانت شوهرشان پنداشته و قدمهایی رابرای بهبود روابطشان بردارند.این واقعیت که بسیاری از زنان به شوهرشان اجازه گریز از جرم و جنایت را میدهند ممکن است موجبات مضاعف شدن مشکلات آنها را فراهم آورد.
بولهوسی و هوسرانی
این یک حقیقت غیر قابـل انـکـار اسـت کـه مـردان هوسران توانایی نه گفتن در روابط جنسی را ندارند. گاهی ممکن است موقعیتی ایستادگی ناپذیر برایشان پیـش آید. در ایـن زمان مردان بی جنـبه و هوسـبـاز تصـور میکنـنـد کـه این موقـیت شاید دیـگر هرگز در زندگی آنها ایجاد نشود و تن به زشتی میدهند.
عقدههای جنسی
بعضی مردان مایلند بدانند که چقدر از نظر سایر زنان جالبند و در روابط طولانی این سوال برایشان پـیش میآید که آیا هنـوز در جامعه جذابیتی دارند یا خیر که یافتن این پرسش ممکن است آنها را بـرای رسـیدن بـه اهداف غیر مشروعشان سوق دهد.
بی خطر شمردن خیانت
برخی تصور میکننـد که اگر خیانت بکنند کسی متوجه نشده و به کسی نیز صـدمـه ای نـخـواهـد رسیـد و ایــن استـدلال را بهانـه ای بـرای انـجام عـمـل زشـت خود برمیشمارند. اما توجه داشته باشـیـد که هـر قـدر مـردان به دلیل عدم کنترل حیله گر تر شوند، زنان به همان اندازه شبکه جاسوسی و کنترلی خود را گسترش خواهند داد.
زیاده خواهی و تنوع طلبی
برخی از مردان بدلیل داشتن میل به زیاده خواهی و
تنوع طلبی و هیجانات کاذب و زود گذر به این عـمل زشـت تن میدهند. آنها به زن به
دیده غنیمت جنسی مینگرند و با وجود یک زن در زندگی، تصور میکنند فرصتهای زیادی
را از دست داده اند
.
عدم رقبت همسر به داشتن روابط با شوهر خود
برخی از زنان در روابط زناشویی با شوهر خود ممکن است تمایل به این روابط را از دست داده و یا کمتر به این موضوع اهمـیت دهـنـد که ایـن امـر مـمـکن اسـت باعـث فشارهای روانی و جسمانی به مرد شده و منجر به کج روی او گردد.
به نظر من در حال حاضر نمیتوان توصیهای برای اصلاح جامعه داشت و توصیهها تکراری شدهاند. این در حالی است که جامعه به سمت جهانی شدن پیش میرود اما افراد ظرفیت، تفکر و آموزش لازم برای زندگی در چنین جامعهای را ندارند و دچار تضاد میشوند.
در نهایت کارصحیح ، این است که زنان به لحاظ اقتصادی مستقل باشند تا با مردی که دوستش دارند ازدواج کنند. اینکه ما بخواهیم جامعه را با پیشنهاد عوض کنیم نه تنها شدنی نیست بلکه غیرعلمی هم هست. وهمیشه باید به این نکته توجه کرد که
درخیانت همیشه پای یک زن ویک مرد درمیان است
کاپیتان پرسپولیسیها از ماشین پیاده شد و دخترک گلفروش را محکم بوسید و پسری که آدامس میفروخت را بغل کرد.
هیچوقت یادم نمیرود بلوار میرداماد را به سمت خیابان شریعتی رانندگی میکردم. وقتی به چراغ قرمز 180 ثانیهایاش برخورد کردم عصبی شدم. تازه از محل کارم تعطیل شده بودم و خیلی خسته بودم.
داشتم دیالوگهای معمولم در مورد چراغ قرمزها و ترافیکهای تهران را زمزمه میکردم که کودکی رو به من کرد و گفت: «آقا فال میگیری» چند قدم آن طرفتر دخترک گلفروش با شاخههای لاله صدا زد: «آقا گل بخردیگه... خواهش میکنم». جملهاش تمام نشده بود که با غرور تمام، شیشه پنجره را بالا دادم تا صدایشان را نشنوم و مزاحم نشوند! وقتی چنین برخوردی ر
ا از من دیدند بیخیال شدند و رفتند سراغ راننده اتومبیل کناریام.
BMW بود. رنگ قرمز و مدل ماشین سبب شده بود تا از سایر ماشینها متمایز گردد.
پس از چند ثانیه دیدم پسرک فالگیر با صدای بلند گفت: «بچهها ... بچهها بیایین علی کریمیه... بازیکن پرسپولیس...» در یک چشم به هم زدن، پنچ شش نفر از کودکان کار، دور ماشینش را گرفتند. من هم بیاختیار سرم را چرخاندم تا عکسالعمل علی کریمی را ببینم. او با لبخندی دنبالهدار از همه کودکان فال و گل و شکلات گرفت تا آنها را خوشحال کند. چراغ سبز شد و بچهها هنوز بیخیال کریمی نشده بودند. علی کریمی که با بوووووق ماشینهای پشت سرش مواجه شده بود، اتومبیلش را حرکت داد و بعد از چراغ قرمز، ماشینش را نگه داشت. من هم از روی کنجکاوی پشت سر جادوگر ایستادم.
کاپیتان پرسپولیسیها از ماشین پیاده شد و دخترک گلفروش را محکم بوسید و پسری که آدامس میفروخت را بغل کرد. امضا داد و تمام گلهای لاله گلفروش را خرید و چند فال حافظ هم گرفت. برایم عجیب بود. مگر میتوان باور کرد جادوگر که گاهی حوصله خودش را هم ندارد اینطور برخورد کند؟
دخترک گلفروش از فرط خوشحالی نمیدانست چکار کند و بالا و پایین میپرید. کریمی که دیگر نمیدانست چکار کند، با صدایی خشدار گفت: «بچهها باید بروم سر تمرین. دیرم شده.» خداحافظ... خداحافظ» کودکان کار نیز با تشویق چند ثانیهای علی کریمی... کریمی دوستت داریم، او را بدرقه کردند...
روایتی از مهدی مرتضویان
مادر های نگران را در لیلا حاتمی میدیدم ...
که میفهمیدند کوپن ها برای فرزندش آینده نمی آورند
پدرهای تک بعدی را در پیمان معادی ...
که بر سر هر دو راهی از قدرتش استفاده میکرد ...
کودکی هایم را در ترمه ... که باهوش بود و ساکت .... درد را می فهمید ...
اما آنقدر صلح طلب بود که چیزی به رویش نمی آورد
به مادرش احتیــــــــــــاج داشت اما عاشق پدرش بود ...
و تازه ، چپ های زندگی را از راست تشخیص میداد
و از پدر نیاموخته بود ، سر دوراهی که رسیدی، راه راست ، همیشه راست نیست !
گاهی باید به چپ زد ...
در چشم های ساره بیات ، شوش و راه آهن را واضح میدیدم ...
در شهاب حسینی یک سنتی ِ سرخورده میشدم ...
یک مرد که هنوز پیاز ِ آبگوشتش را با مشت له میکند
یک نفر که تمام دنیا حقش را خورده اند اما دستش به حق کسی نمی رسید
تا ببیند از پس خوردنش بر می آید یا نه
جدایی نادر از سیمین ، تقابل سنت و مدرنیته خواهی در نقطه ای به اسم تقدیر بود
وقتی که یک چالش ، سیاه را به روی سفید می آورد ...
زنی در اعتقادتش آنقدر گم بود که عقلش برای شستن یک پیر مرد
بهانه ی شرعی می خواست ...
پدری آنقدر در پدرش گم بود که از زنش تنها کاست
های شجریان به جا مانده بود
دختری آنقدر در فاصله ی پدر و مادر گم شده بود
که نمیدانست برای پیدا شدن باید دست کدام را بگیرد ...
و کارگری ، آنقدر سر خورده بود که کسی باور نمی کرد او هم به قران اعتقاد دارد ......
جدایی نادر از سیمین ... تصویری حقیقی از اجتماعی بود
که در سنت دست و پا میزند مبادا
مدرنیته تمام دلبستگی هایش را انکار کند ....
به این فیلم ، ایستاده احترام میگذارم ...
بابت ظرافتی که در بیان حقیقت های ظریف اجتماع من داشت ...
و دردم آمد...
دردم آمد وقتی فهمیدم
دیدن این فیلم در آمریکا برای بچه های زیر 13 سال
ممنوع شده ...
حق دارند ...
حق دارند نخواهند کودکی های آزادی خواهشان مفهوم
دو راهی را بفهمند
حق دارند نگذارند فرزندانشان در تختخواب بترسد از آن روی پدر
میخواهند کودکانشان ، کودکی کنند ، نه اینکه شبیه نسل ما
در تنهاییشان به درد های پدر و مادر فکر کنند
حق دارند برای اجتماعشان آزاده تربیت کنند .....
حق دارند ...
هر جای این قصه را نگاه میکنم میبینم
کودکی هایمان نسبت به آنچه حقمان بود ادا نشد
آقای فرهادی
این فیلم ، اسکار ِ نمایش فرهنگ ِ ایرانی در عصر
آدمم کوکی ها را گرفته
آن اسکار را هم نگیرد ،اتفاقی نمی افتد
بگذار به پای دردهایمان خودمان بسوزیم ...
آنها تا بخواهند نسل ِ ما را درک کنند باید هزار
ترس ِ نابالغ را بگذرانند
سیمین را بیاور همین حوالی ...
ما خوب فهمیده ایم دو راهی ها هیچوقت از عدالت بویی نمی برند .....
ما خوب فهمیده ایم جهان سومی بودن یعنی شب و روزت پر از اتفاق باشد
اتفاقی که محکوم است از یکی ظالم بسازد حتی اگر آزارش به مورچه هم نرسیده
و از یکی مظلوم....
سیمین را بیاور ...
ایران پر از " ترمه " هاییست که ترجیح
می دهند مادرشان آزاد باشد
حتی اگر شب کسی برایشان لالایی محبوبشان را نخواند
ایران پر از بچه
هاییست که پا در کفش بزرگان کردن ، لذت بچگیشان بود...........
اثر هومن شریفی