وبلاگ شخصی احسان کرمی

من هرگز نمی نالم! قرنها نالیدن بس است... می خواهم فریاد بزنم اگر نتوانستم سکوت می کنم.....خاموش مردن بهتر از نالیدن است

وبلاگ شخصی احسان کرمی

من هرگز نمی نالم! قرنها نالیدن بس است... می خواهم فریاد بزنم اگر نتوانستم سکوت می کنم.....خاموش مردن بهتر از نالیدن است

سال نو مبارک





بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش بحالِ روزگار …
خوش بحالِ چشمه ها و دشتها
خوش بحالِ دانه ها و سبزه ها
خوش بحال غنچه های نیمه بازنوروز
خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بحالِ جانِ لبریز از شراب
خوش بحالِ آفتاب …

سال نو بر همه ی دوستان عزیزم مبارک باد

۱۰ اشتباه مهلک در مصاحبه های استخدامی



در اینجا ۱۰ اشتباه زبان بدن را که لازم است از آن‌ها اجتناب شود با شما باز می‌گوییم. قبل از مصاحبه بعدی کاری این موارد را به ذهن بسپارید تا وقتی بر صندلی داغ می‌نشینید بر آن‌ها مسلط باشید:

1- در برخورد اول شخصیت ضعیفی از خود نشان ندهید

گفته می‌شود که کارفرمایان می‌توانند در عرض ۳۰ ثانیه تشخیص بدهند که آیا شما فرد مناسب برای‌شان هستید یا خیر؟ پس این تمامن زبان بدن است که صحبت می‌کند. به خود اطمینان داشته باشید، اما مغرور نباشید. با لبخند قدم بزنید و با لباس‌های‌تان بازی نکنید. موقع دست دادن،  دست طرف‌تان را محکم بفشارید.

  محکم، البته به معنای دست‌دادن در محیط کار، نه آنچنان که با رفقای نزدیک خود کَل می‌کنید. به‌همین‌ترتیب دست دادن شل و ول حس بسیار بدی را در مخاطب شما ایجاد می‌کند. اگر کف دست‌های‌تان عرق می‌کند، قبل از ورود به اتاق آن را خشک کنید.

2- دست زدن به صورت خود را بس کنید

اگر فیلم «مسری»‌ ساخته‌ی استیون سودربرگ را دیده باشید، کیت وینسلت نقش دکتری را بازی می‌کند و می‌گوید: یک فرد معمولی روزی دو تا سه هزار بار صورت خود را لمس می‌کند. احتمالن شما از وقتی خواندن این مقاله‌ را شروع کرده‌اید تا حالا چند بار صورت خود را لمس کرده‌اید. این مورد لازم است در طول مصاحبه کنار گذاشته شود،  زیرا دست زدن به بینی، لب‌ها یا پیشانی می‌تواند به عصبی بودن یا دروغ گفتن شما تعبیر شود.

3- پاهای‌تان را تکان ندهید

به اطراف خود نگاه کنید و ببینید چند بار می‌توانید این حرکت را در اطرافیان‌تان ببینید. این اتفاق در حالت‌های مختلفی می‌افتد. برخی وقتی پشت میز نشسته‌اند، زانو‌ی‌شان را می‌لرزانند. بعضی یک پا را روی پای دیگر می‌گذارند و کف پا را تکان تکان می‌دهند. برخی هر دو پا را با هم تکان می‌دهند. این اتفاق می‌تواند به خاطر یک انرژی عصبی باشد، یا به خاطر سندروم پای بی‌قرار یا که تنها یک عادت بد باشد.

 اما با این حال اگر این کار را تنها کمی انجام می‌دهید یا زیاد، این عمل را هنگام مصاحبه استخدامی انجام ندهید. پیامی که دارید می‌فرستید به بلندی و صراحت می‌گوید که؛ من عصبی و بی‌قرار هستم و می‌خواهم هر چه زودتر از اینجا بزنم بیرون. کارفرمای احتمالی شما هیچ تمایلی ندارد که ببیند شما هر چه زودتر می‌خواهید از دستش خلاص شوید.

4- یک کلیشه‌ی تکراری اما درست: بازوهای‌تان را روی سینه قفل نکنید

این مورد را قبلن شنیده‌اید، ولی لازم است دوباره گفته شود و این بازگفتن دلیل خوبی دارد. وقتی شما دست‌های‌تان را روی سینه در هم قفل می‌کنید یعنی؛ شما بسته هستید، ذهن بسته‌ای دارید، رفتار تدافعی دارید یا در ساده‌ترین حالت حوصله‌تان سر رفته است. این مهم نیست که آیا شما در این حالت احساس بهتری دارید یا نه؛ شما الان در میانه‌ی یک مصاحبه هستید، و این فکر خوبی نیست که منفی‌ترین مورد شناخته‌شده‌ی زبان بدن را مقابل کارفرمای احتمالی آینده انجام دهید.

5- نه خیلی سیخ و صاف بنشینید نه خیلی شل و ول

تا حالا شده مقابل کسی بنشینید که خیلی صاف روبه‌روی شما نشسته است و شما نتوانسته باشید آسوده باشید؟ حس غریبی است. آن‌ها هیچ کار غلطی انجام نمی‌دهند؛  در واقع، آن‌ها دارند چهره‌ی خوبی بروز می‌دهند. اما گاهی اوقات ممکن است خیلی سفت و سخت به نظر برسند. اگر می‌خواهید که کارفرمای شما، حس راحت نبودن با شما نداشته باشد، بهتر است از این کار پرهیز کنید. پس، راحت باشید. صاف بنشینید، اما نه آن‌قدر صاف که انگار عصا قورت داده‌اید. در عین حال، شل و ول نشستن، تصویری شلخته، تنبل و توهین‌آمیز برای شما محسوب می‌شود.

6-دست و بال خود را خالی بگذاری

ممکن است شما موقع ورود دست‌های پُری داشته باشید، پر از کاغذها و مدارک. به‌خصوص هنگامی که از این مصاحبه به آن مصاحبه می‌روید. اگر می‌توانید، همه این وسایلی را که لازم دارید، درون کیف یا چیزی از این قبیل بگذارید. وقتی شما را برای مصاحبه خواندند، کیف خود را به آرامی برداشته و به آرامی در کنار صندلی‌ای که می‌نشینید، بگذارید. وقتی نشسته‌اید خودکار را در دست‌تان نچرخانید، با موبایل بازی نکنید، رزومه را ورق نزنید، خلاصه این که با خرت و پرت‌هایی که اطراف‌تان هستند سرگرم نشوید. وگرنه گیج و ناآماده به نظر می‌رسید. به‌خصوص وقتی چیزها از دست‌تان به زمین بیافتند.

7- تماس چشمی خوب است؛ خیره شدن خیر

ممکن است مشکل باشد که همه موارد بالا را به خاطر بسپارید. برخی افراد این موارد را یادداشت می‌کنند. اگر خواستید یادداشت بردارید، یکی از نکات مهم این است: «تماس چشمی را حفظ کنید». این بدان معنا نیست که چنان به مصاحبه‌کننده خیره شوید که او احساس شرم کند. مانند همه‌ی امور دیگر زندگی، در این یکی هم میانه‌روی کنید. نه بگذارید که چشمان‌تان دور و بر اتاق دنبال چیزهای مختلف بگردد و نه با نگاهی لیزرمانند سعی کنید که تا اعماق وجود طرف مقابل را واشکافی کنید.

 جِنین درایور، یک متخصص زبان بدن پیشنهاد می‌کند که اندازه ۶۰٪ تماس چشمی ایده‌آل است. به قسمت بالایی مثلث صورت نگاه کنید (مثلثی که سه راس آن انتهای دو ابرو و نوک بینی است). اگر بیش از یک نفر در اتاق حضور دارد، تماس چشمی را با همه افراد حفظ کنید. هیچ‌وقت به دهان یا پیشانی افراد خیره نشوید. البته کلن خیره نشود! ضمن این پلک زدن هم یادتان نرود، بی‌زحمت.

8- مراقب دست‌های‌تان باشید

اگر قانون شماره چهار و قانون شماره دو را دنبال کرده باشید، ممکن متعجب شوید که خب… با دست‌های‌تان چه کنید. این مورد به خصوص درباره‌ی کسانی صدق می‌کند که موقع حرف زدن از دست‌های‌شان  برای ابراز خود  یا رسیدن به یک نکته زیاد استفاده می‌کنند. خب، این خوب است. و اگر شما را یاری می‌کند که به منظورتان برسید، خب چه بهتر. هم‌چنین اگر حرکت‌های دست قسمتی از خود واقعی‌ شماست، این خیلی خوب است. اما مواظب باشید خرابش نکنید.

 مارک بُدِن، مولف کتاب «زبان بدنِ بَرنده»، پیشنهاد می‌کند که دست‌های‌تان را در فاصله بین ناف تا استخوان‌های ترقوه حرکت دهید. حرکت‌هایی که در این فاصله صورت می‌پذیرد هم دست شما را از جلوی صورت‌تان دور نگه می‌دارد و هم همان‌طور که پیش‌تر ذکر شد، نشان می‌دهد که شما آرام، متمرکز و مسلط هستید. پس روی‌هم‌رفته، از دست‌های‌تان استفاده کنید، اما زیاده‌روی نکنید.

9- از تایید کردن مکرر با تکان دادن سر پرهیز کنید

آدم‌ها اغلب اعتقاد دارند که تایید با سر در موافقت با هر چه که مصاحبه ‌کننده می‌گوید، باعث خواهد شد که در موقعیت خوبی قرار بگیرند. اما به واقع این چنین نیست. هر چند که خوب است که شما وقتی قلبن و عمیقن با چیزی موافق هستید، سرتان را به نشانه تایید تکان دهید. اما مواظب باشید مانند عروسک‌های «سگ سرتکان‌دهنده» که روی داشبورد اتومبیل می‌گذارند، نباشید. تایید با سر در موافقت با هر آنچه که می‌شنوید، بدون توجه به اصل پیام، شما را چاپلوس و بی‌جربزه نشان خواهد داد.

اوضاع حتی گاهی بدتر می‌شود، مثل زمانی که شما بدون توجه به صحبت‌های مخاطب سر تکان می‌دهید و تایید می‌کنید و آن‌گاه اگر از شما در رابطه با موضوعی که تایید کرده‌اید، پرسش شود، در این لحظه ممکن است یک احمق تمام‌عیار به نظر برسید.«آخه برای چی با چیزی که هیچ ایده‌ای راجع بهش نداری، موافقت می‌کنی؟» پس تایید با تکان سر را در کنترل خود داشته باشید. سر دیگر طیف آن است که این کار در حداقل امکان انجام پذیرد. خب هیچ‌کس تمایل ندارد مقابل فردی بنشیند که هیچ موافقتی از او نمی‌گیرد. این نیز می‌تواند نشانه‌ای از تلاش برای تسلط بر دیگران باشد.

10- نه فاصله حفظ کنید نه توی صورت طرف باشید

در بیشتر مصاحبه‌ها، معمولن شما در یک سمت میز نشسته‌اید و مصاحبه‌کننده در طرف دیگر. این روش مرسوم است. اما با زبان بدن شما می‌توانید تعادل این وضعیت را به سمت نتیجه مطلوب یا نامطلوب سوق دهید. برای شروع، اگر هنگام نشستن شما عمدن صندلی را عقب بدهید و احیانن پاهای‌تان را روی هم بیاندازید، شما دارید بین خودتان و کارفرمای احتمالی آینده‌تان فاصله می‌اندازید.

این نمایشی از بی‌اعتمادی و عصبیت است. به‌ همین ترتیب، اگر صندلی‌تان را بسیار به میز نزدیک کنید و روی میز خم شوید، شما دارید طرف‌تان را مرعوب می‌کنید یا این‌طور به نظر می‌آیید که چیزی برای مخفی کردن دارید. پس، در یک فاصله راحت با میز بمانید. به صورتی که با نشان دادن قسمت عمده‌ای از بالاتنه خود، این پیام را برسانید که چیزی برای مخفی کردن ندارید. اگر میزی میان شما نبود، همان قواعد را دنبال کنید. نه اینقدر نزدیک شوید که نفس‌تان به صورت آنها بخورد، نه اینقدر دور که نشان‌دهنده تلاش شما برای پرهیز از ایشان باشد.

صد البته به خاطر بسپارید که قرار نیست این‌قدر روی این موارد تمرکز داشته باشید که دلیل اصلی حضورتان در مصاحبه را فراموش کنید. این موارد را پیش ازمصاحبه تمرین کنید و باز البته نه آن‌چنان که مثل یک ربات زبان بدن را ابراز کنید. آسوده باشید، طبیعی باشید و مهم‌تر از همه، خودتان باشید.

اعتراف های بامزه(قسمت اول)



 اعتراف می کنم که... همه ما سوتی می دهیم، ردخور ندارد، سوتی های بدی هم می دهیم. اما صدایش را درنمی آوریم. با این حال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم.

پس چرا وقتی کسی اسم ما را نمی داند سوتی مان را تعریف نکنیم تا بقیه هم لبخندی بزنند؟! اینجا دقیقا برای همین کار است. البته منظور از سوتی می تواند گاف، یا هر کار، باور و فکر خنده داری باشد که وقتی یادش می افتیم خنده مان می گیرد. شما هم اعتراف های خودتان را بفرستید.

ما هم البته اعتراف می کنیم که بیشتر مطالب این بخش را از شبکه های اجتماعی و وبلاگی با همین موضوع کپی زده ایم، البته آنها اسمش را گذاشته اند: «اعتراف های احمقانه شما»، ولی به نظر ما این اعتراف ها بیشتر صمیمانه هستند تا احمقانه!


*اعتراف می کنم که یکی از شب های قدر ساعت 4 صبح داشتم از مسجد برمی گشتم خونه، توی کوچه مون دوستم رو از پشت دیدم که داره لواشک می خوره و هدفون تو گوششه. گفتم حالش رو بگیرم، دویدم و با تمام قدرت یه اردنگی نثارش کردم. برگشت و با چشمانی بهت زده نگاهم کرد. چند ثانیه تو چشمای همدیگه خیره شده بودیم، به خودم گفتم: اه این که امیر نیست!

*اعتراف می کنم که من نماینده کلاسم و هفته پیش امتحان باکتری شناسی داشتیم. قبل از اومدن استاد عکس باکتری رو کاملا خنده دار رو تخته کشیدم و نوشتم بچه ها امتحان باکتریه. وسط امتحان، استاد باکتری دست گذاشت رو شونه ام و گفت: من این شکلی ام؟ من هم هول شدم گفتم بله. دیدم مثل عقاب بهم زل زده. اومدم درستش کنم گفتم بچه ها اینجوری میگن. فکر نکنم کسی از 8 نمره بیشتر از 3 بگیره!

*اعتراف می کنم  که موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.

*اعتراف می کنم  بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با خودم می گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی روی سمتی که تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان بیشتر تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره دیگه...

*اعتراف می کنم  که دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم به خونه زنگ زده بود نه موبایل!

*اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

*اعتراف می کنم  که من بودم که روی صندلی معلم کلاس پنجم پونیز و آدامس می چسبوندم، من بودم که همه گچ های پای تخته رو می پیچوندم، من بودم که وقتی یه کلاس خالی گیر می آوردم با گچ روی دیوارهاش برای معلم ها و مدیر و ناظم فحش می نوشتم. من بودم که می رفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای آب رو تا ته باز می کردم و در می رفتم، من بودم که زمستون ها به شوفاژهای کلاس ویکس می مالیدم که حال همه بهم بخوره، کلاس تعطیل بشه...

*اعتراف می کنم  که همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید...

*اعتراف می کنم که بچه که بودم دوس داشتم 20 قلو دختر داشته باشم!

*اعتراف می کنم  که بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال شه!


منبع :مجله یکشنبه


بوی عیدی



بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذرنگی،

بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،
بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!
شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور،
برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!
بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،

با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!



دانلود آهنگ زیبای بوی عیدی باصدای زنده یاد از فرهاد