وبلاگ شخصی احسان کرمی

من هرگز نمی نالم! قرنها نالیدن بس است... می خواهم فریاد بزنم اگر نتوانستم سکوت می کنم.....خاموش مردن بهتر از نالیدن است

وبلاگ شخصی احسان کرمی

من هرگز نمی نالم! قرنها نالیدن بس است... می خواهم فریاد بزنم اگر نتوانستم سکوت می کنم.....خاموش مردن بهتر از نالیدن است

دروغ

 یکی از نمایندگان مجلس سنای انگلیس به اتهام دروغ‌گویی به ۱۲ ماه زندان محکوم شد. آن طور که روزنامه آمریکایی واشنگتن پست نوشته است "جان تیلر" یکی از نمایندگان مجلس سنا (لردها) در انگلیس به مقامات پارلمان اعلام کرده بود که خانه اش در غرب لندن - در آکسفورد - است و به همین دلیل ،‌مبلغی را به عنوان هزینه رفت و آمد از پارلمان دریافت می کرد.

با این حال اخیراً‌ معلوم شده که تیلر 58 ساله دروغ گفته و خانه اش در مرکز لندن بوده است و به همین خاطر ،‌ این نماینده مجلس لردها ،‌ با یک سال زندان مواجه خواهد بود.

چند روز پیش نیز یک نماینده پارلمان انگلیس به دلیل سوء استفاده 30 هزار پوندی (معادل 48 میلیون تومان خودمان) از هزینه های پارلمانی  به 16 ماه حبس محکوم شد.

این ماجراها از آن جهت برای ما ایرانی ها جالب است که مدت هاست اخبار متعدد و مستندی را درباره برخی سوء استفاده های مالی بعضی از مسوولان می خوانند که ارقامشان ،‌نه در حد پول تاکسی آن نماینده انگلیسی ، که   ارقامی میلیاردی است اما آقایان راست راست می گردند و مصاحبه می کنند و حتی اقدام به شکایت هم می نمایند تا طلبکار هم بشوند!

آقایان مسوولان که این همه دم از عدالت علی زدند و عمل نکردند و این همه بر مبارزه با مفسدان اقتصادی و دزدان یقه سفید تاکید کردند و کاری نکردند ،‌ اگر دین درست و حسابی ندارند که از علی علیه السلام بیاموزند، ‌لااقل از این انگلیسی های "بد "یاد بگیرند که  برغم  روحیه تجاوزگری در جهان‌، ‌در داخل کشورشان در صیانت از حقوق مردم  ،‌ حتی نمایندگان لرد خویش که از طبقه ممتاز جامعه محسوب می شوند را محاکمه و زندانی می کنند‌ ولو آن که اتهامشان یک دروغ و مقدار اندکی پول تاکسی باشد.

این است که انگلیس که جزیره ای بیش نیست ،‌سال هاست که در جهان به عنوان یک قدرت مطرح است و ... !


منبع:عصرایران

غذای سگ

توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد …

یک آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت : ابرام اقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم …


آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاش …
همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی میخوای ننه ؟


پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همینه گوشت بده ننه !


قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پونصد تومن فَقَط اشغال گوشت میشه ننه … بدم؟!!


پیرزن یکم فکر کرد و گفت: بده ننه!


قصاب آشغال گوشت های اون جوون رو می کند ومیگذاشت برای پیرزن ...


اون جوونی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی می کرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر؟!


پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سگ؟!!


جوون گفت: اره … سگ من این فیله هارو هم با ناز می خوره … سگ شما چجوری اینارو می خوره؟!


پیرزن گفت: میخوره دیگه ننه … شکم گشنه سنگم میخوره …

جوون گفت: نژادش چیه مادر؟!


پیرزنه گفت: بهش میگن توله سگ دوپا ننه …ایناره برای بچه هام میخوام ابگوشت بار بذارم !


جوونه رنگش عوض شد … چند تیکه بزرگ از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشتای پیرزن …


پیرزن بهش گفت: تو مگه ایناره برای سگت نگرفته بودی؟!


جوون با شرمندگی گفت: چرا !


پیرزن گفت: ما غذای سگ نمیخوریم ننه … بعد فیله ها رو گذاشت اونطرف و اشغال گوشتهاش رو برداشت و رفت !


قصابه هم شروع کرد به وراجی که: خوبی به این جماعت نیومده آقا … و از این چرندیات ...
و من همینجور مات مونده بودم ...

 

 

بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کن

من کی هستم؟

من« دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود.

 

من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم

من «والده مکرمه» هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خودشیرینی 20 آگهی تسلیت در 20 روزنامه معتبر چاپ می کنند

من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند

من «زوجه» هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دخترشش ساله ام ماهیانه فقط بیست و پنج هزار تومان ، بدهد

من «سرپرست خانوار» هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.

من «خوشگله» هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهوده می گذرانند.

من «مجید» هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.

من «ضعیفه» هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.

من «بی بی» هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند.

من «مامی» هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند.

من «مادر» هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.

من «زنیکه» هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود.

من «مامانی» هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.

من «ننه» هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم... به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.

من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا می کند.

من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند.

من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم،عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و...» هستم.

من در فریادهای شبانه شوهرم، وقتی دیر به خانه می آید، چند تار موی زنانه روی یقه کتش است و دهانش بوی سگ مرده می دهد، «سلیطه» هستم.

من در محاوره ی دیرپای این کهن بوم ؛ «دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و...» هستم. دامادم به من «وروره جادو» می گوید.

حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفی صدا می زند.

من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.

مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی می کند..

من کیستم؟

12 مکان امن, که اگر جهان نابود شد، ایمن می ماند



اگر اقتصاد جهان نابود شد یا حمله هسته ای شد یا ذرات رادیو اکتیو در هوا پخش شد و... شما باید مکانی پیدا کنید که از این شرایط خود را نجات دهید.دوازده شهری که اگر جهان به جهنمی تبدیل شود، برای جان سالم به در بردن مناسب است، در پی می آید:

1.چیانگ مای
این شهر در شمال تایلند ودر جایی که مارک فیبر سرمایه گذار مشهور خانه ی خود را در آن ساخته است، قرار دارد.
در حالی که چندین دهه است که جنوب شرقی آسیا درگیر جنگ، نسل کشی، مواد مخدر و بخصوص هروئین و سقوط دولت های مختلف است، این شهر مانند سنگری با ثبات پاقی مانده است و از ارامش خاصی برخوردار است.


2.تریستان دا کونها
این مجمع الجزایر در جنوب اقیانوس اطلس قرار دارد و دور افتاده ترین مجمع الجزایر در دنیا است. تنها 271 نفر در این جزایر زندگی می کنند و مطئمن باشید که آنها به دنبال جمعیت بیشتری هستند. این جزایر به دلیل شرایط خوبی که برای ماهی گیری دارد، مشهور است.


3.گوام
در حالی که اقتصاد کنونی این کشور از ثبات خوبی برخوردار نیست ولی به کمک توریسم و کمک های دولتی روی پای خود ایستاده است.


4.دنور
در زمان جنگ این شهر می تواند امن ترین شهر در امریکا به دلیل وجود کوه ها و وضعیت جغرافیایی به خصوص خود باشد.
این شهر مایل ها از سطح دریا فاصله دارد، بنابراین در مقابل گرم شدن زمین و بالا امدن سطح دریا امن است.


5.برن
سوئیس در طی گذشته خونین اروپا، خود را به عنوان محلی امن به مردم جهان شناسانده است.اما شهر برن یکی از بهترین و امن ترین شهرهای این کشور است.
گفته شده است که نام این شهر از کلمه ی المانی "بارن" که جمع می باشد و به معنی خرس ها است، گرفته شده است.


6.پونکاک جایا
منطقه ای کوهستانی در اندنونزی است که شاید برای زندگی زیاد جالب نباشد اما به یاد داشته باشید در زمانی که جهان به خاطر جنگ و و یا حمله هسته ای و غیره در خطر افتاده است، شما به دنیال جایی برای زنده ماندن هستید.
البته بزرگترین معدن طلا در این شهر می باشد که به معنی آن است که این شهر از نظر پیدا کردن شغل و همچنین تجارت کردن از وضعیت خوبی برخوردار است.


7.کیپ تان
زمانی که شما در افریقایی جنوبی هستید، بدانید که کیپ تان بهترین شهر است. این شهر دارای مناظر بسیاری بی همتا و زیبایی است.
این شهر دومین شهر پرجمعیت افریقای جنوبی است. اگر همه چیز در این دنیا نابود شود، اتفاقی برای این شهر نمی افتد.
شهر کیپ تان از نظر اقتصادی از وضعیت خوبی برخوردار است. اقتصاد این شهر نه به نفوذ خارجی ها وابسته است نه به هیچ چیز دیگر.


8.جزیره نکر
این جزیره ای است که ریچارد براسنون صاحب آن است. مطئمنیم اگر از او برای اقامت در این جزیره اجازه بخواهید، این مرد پذیرای شما در انجل خواهد بود.
این جزیره کوچک جز جزایر ویرجین بریتانیا است. البته باید گفت آقای برانسون فقط توانایی پذایرایی از 298 نفر را دارد. جزایر ویرجین بریتانیا مجمع‌الجزایری است واقع در دریای کارائیب، بین دریای کارائیب و اقیانوس اطلس شمالی، شرق پورتوریکو و شمال شرق جزایر ویرجین آمریکا.


9.ریو دوژانیرو
وضعیت این شهر از نابودی گذشته است. شما نباید نگران باشید که وضعیت از این هم بدتر شود. مردم این شهر دیگر می دانند چگونه با این وضعیت دست و پنجه نرم کنند.


10.کانزاس
مهم نیست که چه اتفاقی برای امریکا می افتد، هر  اتفاقی بیافتد، برای کانزاس مشکلی پیش نمی آید.
این شهر توسط زمین های کشاورزی احاظه شده است. کانزاس ساحل ندارد پس نباید نگران بالا امدن آب باشید.


11.تیرا دل فیوگو
تیرا دل فیوگو مجمع الجزایری است که در جنوب امریکای جنوبی قرار گرفته است. بادهایی که در این شهر می وزد باعث شده است که "تیرا دل فیوگو"  از هر گرنه پخش ذارت رادیو اکتیو در هوا در امان بماند.


12.یوکون
این شهر در غرب کانادا قرار دارد. "یوکون" تقریبا پرجمعیت است و اقتصادش به شدت به دولت و توریسم وابسته است. اما اگر شرایط بدی به وجود بیاید جای نستبا خوبی برای ماندن است. این شهر دارای حیات وحشی است که به شما اجازه شکار می دهد.



گردآوری: 1 پارس

آرزو(طنز)

زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد.

 وقتی که دقیق نگاه کرد چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود.

زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد طبیعتا یک غول بزرگ پدیدار شد....!!!

زن پرسید : حالا می تونم سه آرزو بکنم ؟؟

غول جواب داد : نخیر ! زمانه عوض شده است و به علت مشکلات اقتصادی و رقابت های جهانی بیشتر از یک آرزو اصلا صرف نداره،همینه که هست....... حالا بگو آرزوت چیه؟

زن گفت : در این صورت من مایلم در خاور میانه صلح برقرار شود و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و گفت : نگاه کن. این نقشه را می بینی ؟ این کشورها را می بینی ؟ اینها ..این و این و این و این و این ... و این یکی و این. من می خواهم اینها به جنگ های داخلی شون و جنگهایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل در این منطقه برقرار شود و کشورهایه متجاوزگر و مهاجم نابود شون.

غول نگاهی به نقشه کرد و گفت : ما رو گرفتی ؟ این کشورها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند. من که فکر نمی کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشه کاریش کرد. درسته که من در کارم مهارت دارم ولی دیگه نه اینقدر ها . یه چیز دیگه بخواه. این محاله.

زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: ببین...

من هرگز نتوانستم مرد ایده آل ام راملاقات کنم.

مردی که عاشق باشه و دلسوزانه برخورد کنه و با ملاحظه باشه.

مردی که بتونه غذا درست کنه(!!!) و در کارهای خانه مشارکت داشته باشه.

مردی که به من خیانت نکنه و معشوق خوبی باشه و همش روی کاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نکنه(!!!!!)

ساده تر بگم، یک شریک زندگی ایده آل.

غول مقداری فکر کرد و بعد گفت : اون نقشه لعنتی رو بده دوباره یه یه نگاهی بهش بندازم...!!