وبلاگ شخصی احسان کرمی

من هرگز نمی نالم! قرنها نالیدن بس است... می خواهم فریاد بزنم اگر نتوانستم سکوت می کنم.....خاموش مردن بهتر از نالیدن است

وبلاگ شخصی احسان کرمی

من هرگز نمی نالم! قرنها نالیدن بس است... می خواهم فریاد بزنم اگر نتوانستم سکوت می کنم.....خاموش مردن بهتر از نالیدن است

کلمات عبور شما چقدر شکننده اند

ارها از اهمیت انتخاب کلمات عبور مطمئن و روش‌های ساخت رمزهای محکم صحبت شده و اینکه چگونه هکرها می‌توانند رمز شما را کشف کنند. اشاره سلمان جریری به مطلب Business Week در اهمیت انتخاب یک پسورد خوب و محکم و مدت زمانی که طول خواهد کشید تا یک هکر آن را بشکند آنقدر خوب بود که حیفم آمد چیزی در این مورد ننویسم. بیزینس‌ویک این نکته را بازگو می‌کند که کلمات عبور ساده‌ای که انتخاب می‌شوند چقدر می‌توانند شکننده باشند.

guess the password

می‌بینید که هرچه طول پسورد انتخابی بلندتر و ترکیب بین حروف کوچک + بزرگ + اعداد و سمبل‌ها پیچیده‌تر باشد پسورد محکم‌تری خواهید داشت. در جداول این صفحه انواع پسوردها و مدت زمانی که یک کامپیوتر نیاز دارد تا یک پسورد را حدس بزند نشان داده شده است.

how secure is my password

اگر دوست دارید بدانید که پسورد شما چقدر مطمئن است و چقدر طول می‌کشد تا توسط یه کامپیوتر معمولی شکسته شود به سایت How secure is my password بروید، فقط رمز خود را در سایت بنویسید تا مدت زمان لازم برای شکستنش را به شما بدهد.
سایت The Password Metter هم سایت خوبیست که درصد پیچیدگی پسوردهایتان را می‌سنجد، اینطور متوجه می‌شوید که این پسورد چقدر قابل اطمینان است.

گردهمایی مو فرفری‌های تهران!!!

اینجا محله‌های دیترویت یا تگزاس یا نمی دونم شیکاگو نیست!

قلب تهرانه!

اول بهمن 1389، پارک ملت گردهمایی مو فرفری‌های تهران!!!




 


لطفا نظر بدین


برگرفته ازpernews.com

سئوالات بی جواب

- چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟

-
چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟

-
چرا اگر به کسی بگید که در فضا ۴ میلیارد ستاره وجود داره باورش میشه ولی اگر بهش بگید رنگ دیوار خیسه خودش با دست امتحان می کنه تا مطمئن بشه؟

-
چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟

-
چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟

-
اگر این حرف درست باشه که ما به دنیا می آییم که به دیگران کمک کنیم پس دیگران برای چی به دنیا میان؟

-
آیا میشه زیر آب گریه کرد؟

-
چطور ممکنه که انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسید که زیر چمدون چرخ بذاره؟

-
اگر روغن ذرت از ذرت تهیه میشه و روغن سبزیجات از سبزیجات، پس روغن بچه از چی تهیه می شه؟

-
تا حالا توجه کردید که اگر در صورت سگ ها فوت کنید دیوونه می شن ولی اگر با ماشین بیرون برن دوست دارن سرشونو از پنجره بیارن بیرون؟


لبخند بزنید! اینجا ایران است.

او منصب را از دست این مردم نگرفته است که اندوه و ناامیدی آنان تغییری در داستان ایجاد کند. او در سیاست بازی‌های لانه کرده در خانه ورزش این مردم به مقامی دست یافته است که بیشتر به پستی حزبی می‌ماند و چشم بر دهان رییس دوخته است که: "حکم آن چه تو اندیشی ، لطف آنچه تو فرمایی". ابتکار در سرمقاله خود نوشت: لبخند علی کفاشیان استهزاء افکار عمومی است و افکار عمومی هم نظرات ملتی است که سی سال است که حماسه‌های انتخاباتی می‌آفرینند، تا تابلویی باشد که دولتمردان به رخ مدعیان دمکراسی و مردمسالاری بکشند. سالهاست که افکار عمومی در کشور ما جز با نتایج انتخابات استخراج نمی‌شود . گویی همین یک ترازو برای سنجش وزن خواسته‌های ملت اختراع شده است و تا انتخابات برگزار نشود و آرای صندوق‌ها اعلام نشود نمی‌توان به خواسته‌ها و گرایشات مردم پی برد. مثل همین فوتبال که تا ایران و کره جنوبی بازی نکنند و با تک گل مهاجم کره ای آرزوهای ملت ما بر باد نرود نمی‌توان به وضعیت اسف بار این بخش از مدیریت کشور پی برد . تا آن زمان همه چیز پشت لبخندهای چسبیده بر صورت مدیریت بی حساب و کتاب، پنهان می‌ماند . مثل لبخند‌های لاینقطع علی کفاشیان که مانند بخشنامه ای از طرف مدیران بالا دست به مردم ابلاغ می‌شود . فرق هم نمی‌کند که این لبخند پس از بردن امارات باشد یا باختن با کره جنوبی. این لبخندها به مردم می‌گوید که شما اشتباه می‌کنید ما نباخته ایم، سندش هم موجود است: "همین لبخندهای خودم". هیچ تفاوتی میان سخنان عجیب وغریب وزیر راه، پس از سقوط هواپیمای تحت مدیریت اش ولبخندهای علی کفاشیان پس ازهمه ناکامی‌های چند سال اخیر فوتبال ایران دیده نمی‌شود. الا اینکه درپس زمینه سخنان وزیر جسدهای بیجان زنان ومردانی افتاده است که تنها گناه شان اعتماد به ناوگان هوایی کشوراست و در مقابل لبخندهای رئیس فدراسیون فوتبال جسد متلاشی شده غرور ملتی بزرگ افتاده است. داستان مدیریت ایرانی "یکی داستان است پرآب چشم" که رستم‌های خود بزرگ بین ، چشم بر علایم و نشانه‌های "سهراب کشی" فرصت‌ها، امکانات و حرمت‌ها بسته اند و گوش بر هشدار‌ها و انذار‌های منتقدین و دلسوزان. بر زین این اسب خسته نشسته اند و شلاق بر گرده اش می‌زنند و بانگ "به هوش باش"دره‌ها و پرتگاه‌ها و سنگلاخ‌ها را به مسخره می‌گیرند. چرا که فراموش کرده اند این اسب عاریتی از آن دیگرانی است که فعلا فرصت رکاب به آنان داده است. برگردیم به لبخند‌های علی کفاشیان . رییس فدراسیون فوتبال در سرمستی برد‌های قبل از بازی با کره جنوبی گفته بود"در صورت باخت هم استعفا نمی‌دهم" وپس از پایان پرافسوس بازی خیره در چشم اشک آلود ملت اطمینان می‌دهد که :"گفته بودم که استعفا نمی‌دهم". چرا؟ پاسخ روشن است او منصب را از دست این مردم نگرفته است که اندوه و ناامیدی آنان تغییری در داستان ایجاد کند. او در سیاست بازی‌های لانه کرده در خانه ورزش این مردم به مقامی دست یافته است که بیشتر به پستی حزبی می‌ماند و چشم بر دهان رییس دوخته است که: "حکم آن چه تو اندیشی ، لطف آنچه تو فرمایی". مسولین فدراسیون فوتبال و کل ورزش ایران و یا وزیر راه ومسئولینی که این مسایل در حوزه مدیریت شان رخ می‌دهد بدون تردید روزی هزار بارخدارا شکر می‌گویند که در جایی دیگر از این کره خاکی مسوول نیستند چراکه خود خوب می‌دانند فرجام این اتفاقات در کشورهای دیگر لبخندهای ملیح و سخنان عجیب و غریب در برابرچشم دوربین‌ها نیست. آنجا چشم‌هایی بر عملکردشان نظارت می‌کند که نماینده تمام چشم‌های نگران افکارعمومی است. همان که خاطیان را به ضرب استعفا، برکناری و حتی خودکشی وادار به عذر خواهی می‌کند . راحت باشید آقایان! لبخند بزنید! نور فلاش دوربین‌ها اذیت تان نکند! اینجا ایران است.