
ایلنا: ارسلان کامکار(مایستر ارکستر سمفونیک تهران و نوازنده ویلن) در گزینش وزارت ارشاد رد شد.
کامکار با اعلام این خبر به خبرنگار ایلنا گفت: من از زمان انقلاب یعنی
سال 57 تاکنون در ارکستر سمفونیک تهران فعالیت میکردم؛ هرچند چند سال
اول؛ قرارداد نداشتم اما نزدیک به 29 سال است که قرار مکتوب و رسمی دارم.
وی افزود: امسال باید بازنشست میشدم اما بعداز 29 سال فعالیت رسمی از
من خواستند که با گذر از گزینش وزارت ارشاد دوباره مرحله پذیرش را سپری کنم
و درنهایت من را رد کردند.
ارسلان کامکار در پاسخ به این پرسش که چگونه وارد ارکستر سمفونیک شده
است، گفت: در سال 59 یا60 بود که در دانشکده هنرهای زیبا درس میخواندم. در
آن زمان آقای کامبیز روشن روان برای اجرای قطعه «جمعه خونین» احتیاج به
چند نوازنده کمکی داشت؛ به همین خاطر من به همراه چند نوازنده دیگر برای
اجرای این قطعه به ارکستر سمفونیک دعوت شدیم. آن زمان مایستر ارکستر یک
نوازنده آمریکایی بود. من از جو ارکستر خوشم آمد و بعداز سه چهار ماه
امتحان دادم و در ارکستر ماندگار شدم.
این نوازنده ویلن در پاسخ به این پرسش که از چه زمان مایستر ارکستر
سمفونیک است، خاطرنشان کرد: حدودا 24 سال است. یعنی از زمانی که آقای حنانه
فوت کردند و ما برای بزرگداشت وی؛ قرار بود به رهبری فریدون ناصری
برنامهای اجرا کنیم. آقای لشکرلو هم یکی از قطعات آقای حنانه را بهعنوان
سولیست ویولن زد. در آن هنگام به پیشنهاد نوازندگان ارکستر به عنوان مایستر
انتخاب شدم.
این آهنگساز با اشاره به اینکه وی از شورای ارکستر سمفونیک درجه هنری
هم گرفته است، خاطرنشان کرد: این درجه به منظور افرایش حقوق من بوده است
اما هنوز وزارت ارشاد این درجه را نیز تایید نکرده است.
ارسلان کامکار در سال ۱۳۳۹ در سنندج به دنیا آمد. او مقدمات موسیقی را
نزد پدرش، حسن کامکار، فراگرفت. او در خردسالی در سنندج با گروههای مختلفی
که توسط پدرش سرپرستی میشد، به اجرای کنسرت میپرداخت. کامکار، پس از
چندی به تهران سفر کرد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فراگیری
موسیقی را ادامه داد. وی پس از تکمیل دروس موسیقی، بهعنوان نوازنده ویلن،
همکاریاش را با ارکستر سمفونیک تهران آغاز کرد. ارسلان علاوه بر نوازندگی
ویولن کلاسیک، در عود نوازی نیز بسیار چیرهدست است.
از مهمترین آثار این آهنگساز میتوان به آلبومهایی نظیر به یاد علی
اصغر کردستانی، زردی خزان، سوئیت سمفونیک افسانه سرزمین پدریام، سرود
ایران، شوریده دل، سوئیت سمفونیک کردی، کنسرتینو کمانچه(با همکاری اردشیر
کامکار)، شباهنگام(با همکاری هوشنگ کامکار روی اشعار نیما یوشیج)، جاده
ابریشم، موسیقی متن فیلم مادر(به کارگردانی علی حاتمی)، موسیقی متن فیلم
آوازهای سرزمین مادریام(به کارگردانی بهمن قبادی)، آلبوم خاک، نغمه
خراسانی، نغمه صلح و آلبوم ئه وین و ...اشاره کرد.
تصمیم گرفتم اسمموبنویسم....

آپ خوبی بود.تحقیق راجبه این چیزابودمن مطلب شماروبردم نمرشوگرفتم...دستت دردنکنه....
میخواستم ی چیزی بگلم...چیزه....آخه ههه ههه میدونی....ولش کن..
راستی هنوز قهرم ...
سلام.
1.به نظر می یاد شما مدیر وبلاگ یه زن هم نیست هستین
2.حالا خوبه بدون گزینش این آقا رو رد نکردن(چیزی که امروز تو گزینش ادارات انجام میشه)
3.حالا بگرده ببینه پارتی شاید داشته باشه کارش راه بیفته هنوزم دیر نشده
واقعا باید خون گریست .سکوت جایز نیست.خجالت آور است بعد از 29سال بخواهند آقای کامکاررا به گزینش بفرستند چه رسد به این که ایشان را با این سابقه ی درخشان رد کنند .آقایون دست از این انتخابات گزینشی بر دارید ،شرم کنید
ماست سفیده..حالاماست چه رنگه؟؟
رهگذر جان جذاب نیست وب به این خوبی.مطالب آموزنده هرچندمن سردرنمیارم و با صاحب وب قهرم.ولی بی انصاف نباشیم وبش عالیه..
اصلأ ایش...نخند...
هه...!هه...!هه...!!چی فک کردی په...تعریفوداشتی!!..!!..!!..!!هرچندقهرم ولی حالاشایدبزرگی کردم آشتی کردم...نمیدونم بزارفک کنم...نخند....میگم نخنددیگه...
همیشه میدونستم ی فرقی بابقیه دارم ولی نمیدونستم توچی !.حالافهمیدم.بخاطرگذشتیه که دارم.بزرگی میکنم و باهات آشتی میکنم.آشتیییم بابایی.....
حالاچرامیگی عجب بچه پرووویه.نگودیگه....نگو..بابا..
بادوستان دس به یکی کردیم که یکی ازبچه ها واسه امتحان نیاداونم زبون بسته به چه زوری قبول کرد،بادوستان رفتیم چاپخونه واسه چاپ اعلامیه واسش خلاصه اسم و ایناشوگفتیم و ی شعرم دادیم بزنه تنگش.خلاصه اسم عمووایناشو اشتباگفتیم.بعد20تاچاپ کردیم،خلاصه رفتیم همه روزدیم به دیوارمدرسه...بعدش که فرداش شدرفتیم ادامش نظربعد.
مدرسه.گریه وزاری و اینا که کردیم گفتیم خانوم مانخوندیم و اینابعدهممونوبغل کردوگف نمره های توکلاسیوواستون میزارم..بعدکه اومدیم بیرون همه باهم رفتیم ی فست فودتوپ و...واسه ما ی ریسک بود.آخه تلفن و اینای دوستمونم کمپلت قطع بود.امتحان بعدکه شد.ناظممون بایه حالت خاصی گفت جرأت دارین بگین کی سردستتون بوده بچه هاادامه نظربعد
چیزی نگفتن بعدمنم جوگیرشدم وبخاطربچه هاگفتم من.آخه واقعأنقشه ی خودم بود.خلاصه گفت ازصداقتت خوشم اومد.منم گفتم مااینیم دیگه.بعدبالبخندگفت همتون ریاضی افتادین..مام کلی اسراروتمناخلاصه بخاطرروی گلمون گف ده قبولی روفقط بهتون میدم.مام گفتیم باشه.واینا .جالب اینکه دوستم این امتحانم که اومدفک کردن نیومده..بعدازامتحانم رفتیم کتابخونه و فیوزشوزدیم والفرار..بعدشم کلی خندیدیم.
مدرسه ی ما هربلایی سرش بیاری کمه..مدیرمون گفت عجیب ترین شیطنت توطول کارم ازشمادیدم.بعدمنوبغل کرد گف شماازاین مدرسه برین ماچیکارکنیم..خونمون هروی.مدرسمم اونجاس.واقعأخیلی خوب بود.بعدکه.کلی واسه اینکه جلودبیرریاضیمون گریمون بگیره پیازوقطره قاطی کردیم به چشمون زدیم.هنوزم چشام میسوزه.اون دوستمون که اعلامیشودرس کردیم یکم خنگ بود.گولش زدیم..ازدست ریاضی بایددس به اینکارابزنی واقعأ..
