هدیه گوگل به کاربران خود یک جستجوگر برفی است. درحقیقت، به محض اینکه کاربر عبارت ” Let it snow” را بر روی این سایت جستجو می کند، دانه های درشت برف بر روی نمایشگر شروع به باریدن می کنند و این بارش به حدی ادامه می یابد که کل صفحه سفید می شود.
در این زمان، گزینه ” defrost” (یخ را آب کن) نمایان می شود. با کلیک کردن بر روی این گزینه، صفحه به حالت اولیه خود باز می گردد. این امکان نه تنها بر روی صفحه اصلی گوگل بلکه بر روی گوگل نیوز و سرویس عکس گوگل (google images) نیز در دسترس است.
google lets snow,too...nice
جالب بود وازاون جالب تر اینه که یه سوال دیگه دارم؟؟(اسب چیه؟الاغه؟ببره؟پلنگه؟یاخرس؟)یاهمه ی موارد؟؟
عالی بودمیسسسسی..منتقدفک کنم همه ی مواردبشه؟
slm.mer30.aleeeeebod.montaghede shayton.az daste to.
راستی بابت این همه ابراز احساسات ممنون هرچندوظیفتونه ولی بازدوستون دارم.ی سوال؟کتاب گلستان و بوستان سعدی مال کدوم شاعره؟سعدی؟سعدی؟سعدی؟همه موارد.ی جکم بگم و برم:به یکی میگن کجا؟؟میگه اینجا.هههه هه هه...
بابا دستتون طلا..چه خبرتوپی..منتقدجون عزیزدلم فک کنم لیف توحموم بود.
باریکلا آق احسان...شما بابای منتقدبزرگ نیستی؟؟آخه مثل شمابامزس.
slom.chetor metore?mer30....!!!montaghed mishe javabe soale mano bedi?age gofte hafalashta chanta mishe?
دریا جون هفلشتا میشه پلنگ و شیشتا.آره؟نه؟هیچکدام؟؟نه عاشق لحظه ها بابا احسان بابای من نیست!!بابا تو بابای منی؟؟
فک نکنم بابام بابام باشه....
.ی سوال داشتم 2+2 چندتامیشه؟؟2 تا.3تا.5تا.یا9تا؟؟اگه گفتی؟جایزش ی آبنبات نیست.
امروزسرکلاس معلممون بچه هارودعواکرد بعدداشت درس میدادکه به گلوبول گفت گولولول هیچکدوم ازبچه ها هیچی نگفتن چون معلمون عصبانی بودکلاس ساکت بود که ی دفعه من نتونستم خودموکنترل کنم بلندزدم زیرخنده.معلم هم که کلأ آمپرش رفته بودبالامنو ازکلاس انداخت بیرون اول گفتم ببخشی خوب بعدگفت بروبیرون منم گفتم الان میرم بیرون.بعدبلنددادزدگفت پس چرانمیری منم بلندگفتم پام خواب رفته الان میرم.بعدبهش گفتم این دعواها نمک زندگیه.فک کنم دیگه سرکلاسش رام نده چیکارکنم؟؟ولی خیلی باحال بود..
خیلی بامزه بود
سلام.بچه ها میخواستم به همتون بگم ک این آقای کرمی،احسان کرمی رادیو وTvنیستن.این آقای کرمی رو با احسان کرمی مجری رادیو۷ و مکث ۹۴اشتباه گرفتید.همین
توراه مدرسه ما ی کتابخونه بزرک هستش که همیشه شلوغه..من بعدازتعطیل شدن مدرسه از درکتابخونه ردمیشم هر دفعه که درکتاخونه میرسیدم کنتوربرق دم دره وکتاخونه تو زیرزمین من همیشه کنتوربرقو پایین میزنم و بعدفرارمیکنم کتابخونه کلأ تاریک میشه.دیروز بعدازمدرسه ی کتاب خواستم بخرم رفتم توکتابخونه.فروشنده داشت صحبت میکردکه آره نمیدونم این مردم آزارکیه که هرروز این وختا میادکنتوروپایین میزنه.خواستم دلو بزنم به دریابهش بگم من بودم.ولی چون فروشنده تو آسمونا دنبال دماغش میگشت بهش نگفتم یعنی ترسیدم بهش بگم..باباجون بنظرت بهش بگم یانه؟
باباجون توبرنامه شب یلدا که سه تایی وایساده بودین متوجه ی چیزمهم شدم.وای وای وای این چی بودآخه؟
باباجون باید ی رژیم حسابی بگیری شیمکت ی کوچولو که نه خیلی بزرگ شده...باید ی فکری کرد.اونم ی فکر مهم و اساسی..این کارارو نکن باباجون..حتمأ حتمأ این نت رو جواب(پاسخ)بدین.که چرااینجوری شدین بابامنتظرجوابم.جواب ندی قهرمیشم.

ناودانهاشرشربی صبری است
آسمان بی حوصله،حجم هواابری ست
کفشهایی منتظردرچارچوب در
کوله باری مختصرلبریزبی صبری ست
پشت شیشه میتپدپیشانی یک مرد
درتب دردی که مثل زندگی جبری ست
وسرانگشتی به روی شیشه های مات
باردیگرمی نویسد:"خانه ام ابری ست"
میبینم که هیچی نمی بینم..